امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pick

pɪk pɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    picked
  • شکل سوم:

    picked
  • سوم‌شخص مفرد:

    picks
  • وجه وصفی حال:

    picking
  • شکل جمع:

    picks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
انتخاب کردن، برگزیدن، دستچین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- pick a winner
- انتخاب درستی کردن، (به طعنه) گلی به سر خود زدن، انتخاب محشری کردن
- She was picking only the ripest peaches.
- او فقط رسیده‌ترین هلوها را دستچین می‌کرد.
- Pick any one of the neckties you like.
- هر یک از کراوات‌ها را که دوست داری انتخاب کن.
- They picked him as the party's new leader.
- او را به عنوان رهبر جدید حزب برگزیدند.
verb - transitive
(گل، سبزی) چیدن، کندن
- to pick flowers
- گل چیدن
- Fruits are ripe for picking.
- میوه‌ها آماده‌ی چیدن هستند.
- the picking season
- فصل برداشت (یا چیدن) محصول
- freshly picked lettuce
- کاهویی که تازه برداشت شده است
verb - transitive
تمیز کردن، پاک کردن، (لکه، تار مو) برچیدن، برداشتن، (آشغال و وسایل دیگر) جمع کردن، برداشتن
verb - transitive
(قفل) (بدون کلید) باز کردن، شکستن، بریدن
verb - transitive
کندن، درآوردن
- pick a hole
- سوراخ درآوردن، سوراخ کردن
- The priest picked the chicken bones clean.
- کشیش مرغ را خورد و فقط استخوان‌هایش را گذاشت.
- to pick a goose
- پر غاز را کندن
verb - transitive
(در مورد پرنده) (دانه) نوک زدن به، دانه دانه برداشتن، یکی یکی برداشتن، دانه چیدن، نوک زدن، نوک نوک کردن
- A chicken picks food with its bill.
- جوجه با نوک خود دانه بر می‌دارد.
- The chicken was cruelly picked by the bigger roosters.
- خروس‌های بزرگتر ظالمانه جوجه را نوک زدند.
- Crows were picking about the farm.
- کلاغ‌ها در مزرعه دانه می‌چیدند.
verb - transitive
(موسیقی) مضراب زدن به، زخمه زدن به
- She can pick a guitar with great skill.
- می‌تواند با مهارت زیادی گیتار بزند.
verb - intransitive
دزدی کردن
- pick somebody's pocket
- جیب کسی را زدن
- picking and stealing
- دستبرد و دزدی
verb - intransitive
کلنگ زدن
- picking the hard clay
- کندن خاک سفت (با کلنگ)
verb - transitive
(با ابزار تیز) ور آوردن، جدا کردن، از جا کندن
- to pick cotton
- پنبه زدن
noun countable
انتخاب، گزینش، حق انتخاب
- He had the pick of several jobs.
- او می‌توانست از میان چندین شغل انتخاب بکند.
- Take your pick!
- هر کدام را می‌خواهی برگزین!
noun countable
بهترین، بهترین‌ها، گلچین، سرگل، دستچین
noun countable
کلنگ، (به‌طور معمول در ترکیب) وسیله‌ی برداشتن یا پاک کردن چیزی
- toothpick
- خلال دندان
- ice pick
- منقاش برداشتن یخ، یخ‌شکن
noun countable
(موسیقی) زخمه، مضراب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pick

  1. noun a chosen option, usually the choicest
    Synonyms: aces, bag, best, choice, choosing, cream, crème de la crème, cup of tea, decision, druthers, elect, elite, flower, preference, pride, prime, prize, select, selection, top, tops
    Antonyms: rejection
  2. verb choose, select
    Synonyms: cull, decide upon, elect, finger, fix upon, go down the line, hand-pick, mark, name, optate, opt for, pick and choose, pick out, prefer, say so, separate, settle on, sift out, single out, slot, sort out, tab, tag, take, take it or leave it, tap, winnow
    Antonyms: refuse, reject
  3. verb gather, harvest
    Synonyms: accumulate, choose, collect, cull, cut, draw, pluck, pull
    Antonyms: grow, plant
  4. verb break into something closed, locked
    Synonyms: break open, crack, dent, force, hit, indent, jimmy, open, pry, strike

Idioms

  • pick one's way

    بهترین مسیر را انتخاب کردن، با احتیاط رفتن

ارجاع به لغت pick

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pick» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pick

لغات نزدیک pick

پیشنهاد بهبود معانی