امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pike

paɪk paɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    piked
  • وجه وصفی حال:

    piking

توضیحات

همچنین می‌توان از luce به‌ جای pike استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable
جانورشناسی اردک‌ماهی، ماهی ماسکی link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The pike swam gracefully in the clear blue lake.
- اردک‌ماهی به‌زیبایی در دریاچه‌ی آبی شفاف شنا می‌کرد.
- We caught a massive pike while fishing on the river.
- هنگام ماهیگیری در رودخانه، یک اردک‌ماهی بزرگ صید کردیم.
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی عوارضی
- I paid the fare at the pike and continued on my journey.
- کرایه‌ی عوارضی را پرداخت کردم و به سفرم ادامه دادم.
- We stopped for a restroom break at a rest area along the pike.
- برای استراحت در استراحتگاهی در کنار عوارضی توقف کردیم.
noun countable
قدیمی نیزه، نیزک، درازنیزه (ابزار جنگی)
- The infantry relied on their pikes to keep the cavalry at bay.
- پیاده‌نظام برای دور نگه داشتن سواره‌نظام، از نیزه‌اش استفاده می‌کرد.
- The soldier charged forward, brandishing a pike at the enemy.
- سرباز به جلو حرکت کرد و نیزه‌ای را به‌سمت دشمن تکان داد.
noun countable uncountable
ورزش شنا پایک
- The gymnast executed a flawless pike during her routine, earning high scores from the judges.
- ژیمناستیک‌کار در طول تمرینش، شنا پایک درستی را اجرا کرد و امتیازات بالایی از داوران به دست آورد.
- The diver gracefully dove into the water, perfectly maintaining a pike throughout the entire dive.
- غواص به‌زیبایی در آب فرو رفت، و در تمام طول غواصی یک شنا پایک را حفظ کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی زمین‌شناسی قله‌ی نوک تیز
- From afar, the pike seemed to pierce through the clouds.
- از دور به نظر می‌رسید که قله‌ی نوک‌تیز در میان ابرها نفوذ کرده است.
- The hiker stood atop the pike, gazing at the breathtaking view.
- کوه‌نورد بالای قله‌ی نوک‌تیز ایستاد و به منظره‌ی دیدنی خیره شد.
noun countable
عصای کوهنوردی، عصای پیاده‌روی، عصای مسافرتی
- He gripped the pike tightly as he traversed the mountain path.
- هنگام عبور از مسیر کوهستانی، عصای کوهنوردی را محکم گرفت.
- The experienced climber used a pike to secure himself during steep ascents.
- این کوهنورد باتجربه برای حفظ امنیت خود در هنگام صعودهای شیب‌دار، از یک عصای کوهنوردی استفاده کرد.
verb - transitive
(با چیزی نوک‌تیز) سوراخ کردن، کشتن، زخمی کردن
- The hunter skillfully piked a wild boar with his sharpened weapon.
- شکارچی به‌طرز ماهرانه‌ای با سلاح تیز خود یک گراز وحشی را کشت.
- Be careful not to pike yourself with that needle; it's very sharp!
- مراقب باشید که با آن سوزن خود را زخمی نکنید؛ خیلی تیز است!
verb - intransitive
ترک کردن، عزیمت کردن، به‌سرعت رفتن، رحلت کردن
- I pike out of the party when it got too loud.
- وقتی صدا خیلی بلند شد، مهمانی را ترک می‌کنم.
- She didn't give any explanation; she simply piked from her job.
- او هیچ توضیحی نداد؛ و به‌راحتی کارش را ترک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pike

  1. noun A broad highway designed for high-speed traffic
    Synonyms:
    highway drive expressway freeway road roadway thruway lance parkway turnpike motorway point state highway superhighway tollgate throughway

Idioms

ارجاع به لغت pike

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pike» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pike

لغات نزدیک pike

پیشنهاد بهبود معانی