با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pinion

ˈpɪnjən ˈpɪnjən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pinioned
  • سوم شخص مفرد:

    pinions
  • وجه وصفی حال:

    pinioning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
کسی را محکم بستن
- The police pinioned the thief.
- پلیس دزد را محکم بست.
- He pinioned her tightly, not allowing her to escape.
- او را محکم بست و به او اجازه‌ی فرار نداد.
noun countable
چرخ‌دنده‌ی جناغی
- The clock's movement was controlled by the rotation of the pinion.
- حرکت ساعت با چرخش چرخ‌دنده‌ی جناغی کنترل می‌شد.
- The pinion on the bicycle's pedals helped to propel the rider forward.
- چرخ‌دنده‌ی جناغی روی پدال‌های دوچرخه به جلو راندن راکب کمک کرد.
noun countable
جانورشناسی بال، جناح
- The bird's pinions were a beautiful shade of blue.
- بال‌های پرنده سایه‌ی زیبایی از آبی داشت.
- The falcon's pinions enabled it to fly swiftly and gracefully.
- بال‌های شاهین به آن این امکان را می‌داد که سریع و زیبا پرواز کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pinion

  1. verb Bind the arms of
    Synonyms: bind, shackle, confine, fetter
  2. noun Wing of a bird
    Synonyms: feather, wing, flight-feather, pennon, pin feather, quill, quill feather

ارجاع به لغت pinion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pinion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pinion

لغات نزدیک pinion

پیشنهاد بهبود معانی