امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pissed Off

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
دمغ، عصبانی، کفری، ناراحت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- I was pissed off with the way some people were behaving.
- از طرز رفتار بعضی‌ها عصبانی بودم.
- She seemed a bit pissed off that she hadn't been invited.
- به‌ نظر می‌رسید از اینکه دعوت نشده بود کمی عصبانی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pissed off

  1. adjective angry
    Synonyms:
    affronted annoyed bent out of shape boiling cross displeased enraged fighting mad fit to be tied fuming furious hopping mad hot huffy in a tizzy incensed inflamed infuriated irate irritated livid mad maddened offended outraged peed peeved off provoked raging riled sore steamed steamed up steaming storming t’d off tee’d off ticked off

ارجاع به لغت pissed off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pissed off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pissed-off

لغات نزدیک pissed off

پیشنهاد بهبود معانی