امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pitfall

ˈpɪtfɑːl ˈpɪtfɔːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pitfalls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable
خطر (غیرمنتظره)، مشکل (غیرمنتظره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He was careful to avoid the pitfalls associated with online dating.
- او مراقب بود که از مشکلات مرتبط با قرار آنلاین جلوگیری کند.
- The team's lack of communication led to a major pitfall in the project.
- عدم ارتباط تیم منجر به یک مشکل بزرگ در پروژه شد.
noun
دام، تله، گودال سرپوشیده
- She fell into the pitfall of procrastination during her studies.
- او در دوران تحصیل به دام تعویق افتاد.
- the pitfall of ignorance
- دام جهل و نادانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pitfall

  1. noun hazard, trap
    Synonyms:
    booby trap catch danger deadfall difficulty downfall drawback entanglement hook mesh mousetrap peril pit quicksand risk setup snag snare swindle toil web
    Antonyms:
    advantage blessing good luck

ارجاع به لغت pitfall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pitfall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pitfall

لغات نزدیک pitfall

پیشنهاد بهبود معانی