با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pizza

ˈpiːtsə ˈpiːtsə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pizzas

توضیحات

شکل عامیانه‌ی این لغت: za

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
غذا و آشپزی پیتزا
- My favorite type of pizza is a margherita.
- مارگاریتا پیتزای محبوب من است.
- We decided to have pizza for lunch.
- تصمیم گرفتیم برای ناهار پیتزا بخوریم.
- I ordered a large pizza with extra cheese for dinner.
- برای شام یک پیتزای بزرگ با پنیر اضافی سفارش دادم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pizza

  1. noun Italian open pie made of thin bread dough spread with a spiced mixture of e.g. tomato sauce and cheese
    Synonyms: pizza-pie

ارجاع به لغت pizza

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pizza» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pizza

لغات نزدیک pizza

پیشنهاد بهبود معانی