Plantation
plænˈteɪʃn
plænˈteɪʃn / / plɑːn-
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
شکل جمع:
plantations
معنی و نمونه‌جمله‌ها
noun
countable
کشت و زرع، مزرعه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- کلان کشتزار نیشکر
- درختستان کائوچو
مترادف و متضاد plantation
-
noun large farmSynonyms:estate farmstead hacienda homestead orchard ranch vineyard
لغات هم‌خانواده plantation
-
nounplant, transplant, transplantation, plantation, planter
-
verb - transitiveplant, transplant
ارجاع به لغت plantation
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «plantation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plantation
لغات نزدیک plantation
- - plantain lily
- - plantar
- - plantation
- - planter
- - planter's punch