امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Plug

plʌɡ plʌɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    plugged
  • شکل سوم:

    plugged
  • سوم‌شخص مفرد:

    plugs
  • وجه وصفی حال:

    plugging
  • شکل جمع:

    plugs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
برق دوشاخه (یا سه‌شاخه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- If you pull the plug out of the outlet the radio will be turned off.
- اگر دوشاخه را از پریز بکشی، رادیو خاموش می‌شود.
- The plug for my computer charger is missing.
- دوشاخه‌ی شارژر رایانه‌ی من گم شده است.
noun countable informal
انگلیسی بریتانیایی برق پریز
- The plug is located behind the desk.
- پریز پشت میز است.
- The plug near the bed is perfect for charging your phone overnight.
- پریز نزدیک تخت برای شارژ کردن گوشی در طول شب عالی است.
noun countable
انگلیسی آمریکایی فیش، رابط (صدا)
- The DJ plugged his mixer into the sound system using a plug.
- دی‌جی دستگاه صداآمیزی‌اش را با استفاده از فیش به سیستم صوتی وصل کرد.
- The jack plug on my headphones broke, so I can't listen to music anymore.
- رابط هدفونم خراب شد، بنابراین دیگر نمی‌توانم موسیقی گوش کنم.
noun countable informal
شمع (خودرو)
- Don't forget to check the plug before trying to start the engine.
- فراموش نکنید که قبل از شروع به کار موتور، شمع را بررسی کنید.
- The mechanic replaced the old plug with a new one to fix the problem.
- مکانیک برای رفع مشکل، شمع قدیمی را با شمع جدید تعویض کرد.
noun countable B1
سوراخ‌بند، مجرابند
- She pulled the plug out of the bathtub and the soap water ran out.
- سوراخ‌بند وان حمام را کشید و آب صابون بیرون رفت.
- I need to buy a new plug for the sink.
- باید مجرابند جدیدی برای سینک بخرم.
noun countable
رولپلاک
- I need to buy a pack of plugs to hang up these picture frames.
- برای آویزان کردن این قاب‌های عکس‌ باید یک بسته رولپلاک بخرم.
- Did you remember to anchor the plug properly before mounting the TV bracket?
- آیا به یاد داشته‌اید که قبل از نصب پایه‌ی دیواری تلویزیون، رولپلاک را به‌درستی ثابت نگه دارید؟
noun countable
تبلیغ
- Newspapers gave my new book a plug.
- روزنامه‌ها کتاب تازه‌ی مرا تبلیغ کردند.
- The company's marketing team executed a successful plug.
- تیم بازاریابی این شرکت تبلیغ موفقی را اجرا کرد.
verb - transitive
تبلیغ کردن
- He spent most of his time plugging for the party candidates.
- بیشتر وقت خود را صرف تبلیغ به نفع نامزدهای حزبی کرد.
- The celebrity was paid to plug the new energy drink on social media.
- این سلبریتی برای تبلیغ نوشیدنی انرژی‌زای جدید در شبکه‌های اجتماعی پول دریافت کرد.
slang verb - intransitive verb - transitive
انگلیسی آمریکایی شلیک کردن
- They plugged six bullets into him.
- شش گلوله به سینه‌ی او شلیک کردند.
- Don't make me plug you.
- مجبورم نکن بهت شلیک کنم.
verb - transitive
بستن، بند آوردن (سوراخ چیزی)
- We need to temporarily plug the hole in the boat.
- باید به‌طور موقت سوراخ قایق را ببندیم.
- I had to plug the gap in the fence with some spare wood.
- مجبور شدم شکاف حصار را با مقداری چوب اضافی ببندم.
noun
تنباکوی به‌هم‌فشرده
- The aroma of the plug filled the room.
- رایحه‌ی تنباکوی به‌هم‌فشرده اتاق را پر کرده بود.
- Customers would often request a unique blend of plug.
- مشتریان اغلب ترکیبی منحصر‌به‌فرد از تنباکوی به‌هم‌فشرده را درخواست می‌کنند.
noun countable
قاچ
- He took out a small plug from the watermelon to check its ripeness.
- یک قاچ کوچک از هندوانه برداشت تا رسیده بودن آن را بررسی کند.
- He took a bite out of the watermelon plug.
- قاچ هندوانه را گاز زد.
noun countable
هر چیز بی‌ارزش، کالای بنجل
- The old computer was just a plug compared to the high-performance models on the market.
- این رایانه‌ی قدیمی در مقایسه با مدل‌های با کارایی بالا در بازار تنها یک کالای بنجل بود.
- This car is a plug.
- این ماشین بنجله.
noun countable
اسب وامانده
- They decided to retire the plug.
- تصمیم گرفتند اسب وامانده را کنار بگذارند.
- The inexperienced rider had trouble controlling the stubborn plug.
- سوارکار بی‌تجربه در کنترل اسب وامانده‌ی سرسخت مشکل داشت.
verb - transitive
سخت کار کردن
- Despite the challenging circumstances, she continued to plug away at her research project.
- علی‌رغم شرایط چالش‌برانگیز، او همچنان روی پروژه‌ی تحقیقاتی خود سخت کار کرد.
- If you want to succeed, you have to plug away.
- اگر می‌خواهی موفق شوی، باید سخت کار کنی.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plug

  1. noun stopper
    Synonyms:
    bung connection cork filling fitting occlusion river spigot stopple tampon wedge
    Antonyms:
    mouth opening
  1. noun publicity
    Synonyms:
    advertisement blurb good word hype mention push write-up
  1. verb stop up
    Synonyms:
    block bung choke clog close congest cork cover drive in fill obstruct occlude pack ram seal secure stop stopper stopple stuff
    Antonyms:
    uncork unplug unstopper
  1. verb publicize
    Synonyms:
    advertise boost build up hype mention promote push write up
    Antonyms:
    conceal hide withhold

Phrasal verbs

  • plug in

    (دوشاخه و غیره) به پریز زدن، وصل کردن، به برق زدن

Idioms

  • pull the plug

    1- خاموش کردن دستگاهی که بیمار لاعلاج را زنده نگه می‌دارد 2- به پایان رساندن، تمام کردن

ارجاع به لغت plug

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plug» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plug

لغات نزدیک plug

پیشنهاد بهبود معانی