با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Plump

plʌmp plʌmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    plumps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adjective adverb C2
گوشتالو، فربه، چاق‌وچله، فربه ساختن، گوشتالو کردن، چاق شدن، صدای تلپ‌تلپ، محکم افتادن یا افکندن
- Zary is plump but not fat.
- زری تپل است، ولی چاق نیست.
- a plump cushion
- کوسن گرد و قلنبه
- a plump peach
- هلوی درشت و آبدار
- She uses thick lining to plump out the skirt.
- او برای پف‌دار شدن دامن از آستر ضخیم استفاده می‌کند.
- She plumped to her knees before the fire.
- ناگهان جلو آتش زانو زد.
- He came through the door and plumped into the chair.
- از در وارد شد و تالاپی روی صندلی نشست.
- The children were plumping stones into the water.
- بچه‌ها تالاپ‌تالاپ سنگ توی آب می‌انداختند.
- She fell plump into the river.
- او تالاپی افتاد توی رودخانه.
- I am ready to plump for any play for tax reduction.
- حاضرم از هر برنامه‌ی کاهش مالیاتی هواداری کنم.
- He plumped out of the house in a huff.
- با آزردگی از خانه زد بیرون.
- Newspaper ads plumped the virtues of the Russian made cars.
- آگهی‌های روزنامه درباره‌ی محسنات اتومبیل‌های ساخت روسیه تبلیغ می‌کردند.
- She came out plump for free elections.
- او بی‌پرده از انتخابات آزاد طرفداری کرد.
- A deer appeared plump in my path!
- یک آهو درست سر راهم سبز شد!
- It fell into the pool with a plump.
- با صدای تالاپ توی حوض افتاد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد plump

  1. adjective chubby, fat
    Synonyms: beefy, burly, buxom, chunky, corpulent, filled, fleshy, full, obese, portly, pudgy, rotund, round, stout, tubby
    Antonyms: lean, skinny, thin

ارجاع به لغت plump

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «plump» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/plump

لغات نزدیک plump

پیشنهاد بهبود معانی