با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Policeman

pəˈliːsmən pəˈliːsmən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    policemen

معنی و نمونه‌جمله

noun countable A1
مأمور پلیس، پاسبان
- a neighborhood policeman
- پاسبان محله
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد policeman

  1. noun A member of a law-enforcement agency
    Synonyms: law, police officer, officer, policewoman, bluecoat, finest, patrolman, cop, patrolwoman, peace officer, gendarme, police, bull, copper, flatfoot, fuzz, heat, man, bobby, constable, peeler

ارجاع به لغت policeman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «policeman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/policeman

لغات نزدیک policeman

پیشنهاد بهبود معانی