امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Polish

ˈpɑːlɪʃ ˈpoʊlɪʃ ˈpɒlɪʃ ˈpəʊlɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    polished
  • شکل سوم:

    polished
  • سوم‌شخص مفرد:

    polishes
  • وجه وصفی حال:

    polishing
  • شکل جمع:

    polishes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
صیقل دادن، جلا دادن، برق انداختن، (کفش و غیره) واکس زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a polished surface
- سطح صیقلی (شده)
- Polish your shoes!
- کفش‌هایت را واکس بزن!
- She polished the table with a cloth.
- میز را با پارچه برق انداخت.
noun singular
واکس زدن (عمل)
- I ran out of time to give my shoes a quick polish before the party.
- وقت نداشتم تا قبل از مهمانی به کفش‌هایم یه واکس سریع بزنم.
- He gave his worn-out shoes a quick polish.
- کفش‌ رنگ‌ورورفته‌اش رو یه واکس مختصر زد.
noun singular
جلا دادن، برق انداختن (عمل)
- The silverware sparkled after a good polish with a cleaning cloth.
- ظروف نقره پس از جلا دادن خوب با پارچه‌ی تمیزکننده برق می‌زدند.
- The marble floors glistened after a thorough polish.
- کف مرمر پس از برق انداختن تمام‌وکمال می‌درخشید.
noun countable uncountable
ماده‌ی جلادهنده، (درمورد کفش) واکس
- wood polish
- ماده‌ی جلا‌دهنده‌ی چوب
- He carefully applied the shoe polish to his worn-out boots.
- واکس کفش را با دقت به چکمه‌های رنگ‌وروفته‌اش زد.
noun
صیقل‌کاری، پولیش
- The polish on the table made it shine.
- صیقل‌کاری میز باعث درخشش آن شد.
- The polish on the silverware was great.
- پولیش ظروف نقره عالی بود.
noun uncountable
مجازی پیراستگی، ظرافت، جلا
- The polish of her presentation impressed the entire audience.
- پیراستگی ارائه‌ی او همه‌ی مخاطبان را تحت‌تأثیر قرار داد.
- His work had a professional polish that set it apart from the rest.
- کار او جلای حرفه‌ای‌ای داشت که آن را از کار بقیه متمایز می‌کرد.
adjective
مربوط به لهستان، لهستانی (مربوط به کشور لهستان و مردم و زبان آن) (با P بزرگ)
- The Polish flag features red and white colors.
- پرچم لهستان رنگ‌های قرمز و سفید دارد.
- My friend's parents are Polish and they make the most delicious pierogi.
- پدر و مادر دوستم لهستانی هستند و خوشمزه‌ترین پیروگی را درست می‌کنند.
noun uncountable
زبان‌شناسی لهستانی (با P بزرگ)
- She is fluent in Polish and English.
- او به لهستانی و انگلیسی مسلط است.
- I am learning Polish.
- دارم لهستانی یاد می‌گیرم.
verb - transitive
مجازی بهتر کردن
- Since we are going to France I have to polish up my French.
- چون عازم فرانسه هستیم، باید فرانسه‌ام را بهتر کنم.
- It is important to polish your resume before applying for a job.
- مهم است که پیش از درخواست شغل، رزومه‌ی خود را بهتر کنید.
verb - transitive
مجازی صیقل دادن، پیراسته کردن، پیراستن
- He decided to polish his father's poetry and have it published.
- تصمیم گرفت که اشعار پدرش را صیقل دهد و به چاپ برساند.
- The author spent months polishing the manuscript before submitting it to the publisher.
- نویسنده ماه‌ها وقت صرف کرده است تا نسخه‌ی دست‌نویس را پیش از ارسال به ناشر بپیراید.
verb - intransitive
جلا یافتن، صیقل خوردن، برق افتادن، (کفش و غیره) واکس خوردن
- After hours of sanding, the wooden floors began to polish.
- پس از ساعت‌ها سمباده زدن، کف‌های چوبی داشتند جلا می‌یافتند.
- The shoes will look much better once they are polished.
- کفش‌ پس از واکس خوردن ظاهر بسیار بهتری خواهد داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد polish

  1. noun shine, brightness
    Synonyms:
    brilliance burnish finish glaze glint gloss luster sheen smoothness sparkle varnish veneer wax
    Antonyms:
    dullness
  1. noun cultivated look, performance
    Synonyms:
    breeding class cultivation culture elegance finesse finish grace politesse refinement style suavity urbanity
  1. verb shine, buff
    Synonyms:
    brighten burnish clean finish furbish glaze gloss rub scour scrub sleek slick smooth wax
    Antonyms:
    dull roughen
  1. verb improve performance, look
    Synonyms:
    amend better brush up correct cultivate emend enhance finish furbish make improvement mature mend perfect refine round sleek slick smooth touch up
    Antonyms:
    deface ruin spoil

Phrasal verbs

  • polish up

    (عامیانه) بهتر کردن

ارجاع به لغت polish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «polish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/polish

لغات نزدیک polish

پیشنهاد بهبود معانی