با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Pooped

puːpt puːpt puːpt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    poops
  • وجه وصفی حال:

    pooping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
هلاک، خسته، خردوخمیر، لت‌وپار، درمانده
- I can't walk any further - I'm pooped!
- دیگه نمی‌تونم راه برم، هلاک شدم.
- By dinner time, I was pooped.
- به شام نرسیده، خردوخمیر شده بودم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pooped

  1. adjective tired
    Synonyms: beat, burned out, bushed, collapsing, dead on one’s feet, dog-tired, done for, done in, drained, drooping, drowsy, enervated, exhausted, fatigued, fried, out of gas, overworked, played out, run-down, run ragged, shot, sleepy, spent, tuckered out, wasted, weary, worn out

ارجاع به لغت pooped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pooped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pooped

لغات نزدیک pooped

پیشنهاد بهبود معانی