امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Precept

ˈpriːsept ˈpriːsept
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    precepts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
حکم، امر، فرمان، امریه، خطابه، مقررات، نظامنامه، پند، قاعده اخلاقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He follows the precepts of his religion.
- او از اصول دین خود پیروی می‌کند.
- my mother lived by the precept: "do unto others as you would have them do unto you"
- مادرم طبق این دستورالعمل زندگی می‌کرد: «با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند.»
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد precept

  1. noun law, rule of behavior, action
    Synonyms:
    axiom behest bidding byword canon command commandment decree decretum direction doctrine dogma edict formula fundamental guideline injunction instruction law mandate maxim motto order ordinance prescript principle regulation rule saying statute tenet

ارجاع به لغت precept

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precept» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/precept

لغات نزدیک precept

پیشنهاد بهبود معانی