امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Precise

prɪˈsaɪs prɪˈsaɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more precise
  • صفت عالی:

    most precise

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
دقیق، موبه‌مو، درست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- at that precise moment
- درست در همان لحظه
- To be precise.
- به عبارت(به بیانی) دقیق‌تر/اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم.
- I can't give you a precise date.
- نمی‌توانم تاریخ دقیقی به شما بدهم.
adjective
معین، خاص، مشخص
adjective
(شخص) دقیق، موشکاف، باریک‌بین
- prime and precise
- وسواسی/ سخت‌گیر/ مشکل‌پسند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد precise

  1. adjective exact, accurate
    Synonyms:
    absolute actual categorical circumscribed clear-cut correct decisive definite determinate explicit express fixed individual limited literal narrow nice on the button on the money on the nose particular proper restricted right rigid rigorous specific strict stringent unequivocal very well-defined
    Antonyms:
    ambiguous false imprecise inaccurate inexact questionable
  1. adjective meticulous, fastidious
    Synonyms:
    careful ceremonious choosy exact finicky formal fussy genteel inflexible nice particular persnickety picky priggish prim prissy punctilious rigid scrupulous stickling stiff strict stuffy uncompromising
    Antonyms:
    careless loose negligent slipshod

لغات هم‌خانواده precise

ارجاع به لغت precise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/precise

لغات نزدیک precise

پیشنهاد بهبود معانی