امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Preliminary

prɪˈlɪməneri prɪˈlɪmənri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    preliminaries
  • صفت تفضیلی:

    more preliminary
  • صفت عالی:

    most preliminary

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C1
استان‌های، اولیه، مقدمات، مقدماتی، ابتدایی، امتحان مقدماتی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun adjective
مقدماتی
- a preliminary examination for doctoral candidates
- امتحان مقدماتی برای داوطلبان درجه‌ی دکتری
- preliminary hearing
- دادرسی مقدماتی
- the preliminary stages of the project
- مراحل اولیه‌ی طرح
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد preliminary

  1. adjective introductory, initial
    Synonyms:
    basic elemental elementary exploratory first fundamental inductive initiatory opening pilot preceding precursory prefatory preparatory preparing primal primary prior qualifying readying test trial
    Antonyms:
    closing concluding final
  1. noun introductory event; beginning
    Synonyms:
    first round foundation groundwork initiation introduction opening preamble preface prelims prelude preparation start
    Antonyms:
    closing conclusion finale

ارجاع به لغت preliminary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «preliminary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/preliminary

لغات نزدیک preliminary

پیشنهاد بهبود معانی