با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Prince

prɪns prɪns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    princes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
شاهزاده، ولیعهد، فرمانروا
- the Prince of Monaco
- شاهزاده‌ی موناکو
- a merchant prince
- ملک التجار
- the prince of thieves
- سردسته‌ی دزدان
- well done! you're a gem, a prince!
- آفرین! تو جواهری، تو شاهزاده‌ای!
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prince

  1. noun
    Synonyms: monarch, royalty, sovereign, ruler, potentate, archduke, emeer, emir, nobleman, raja, rajah

ارجاع به لغت prince

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prince» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prince

لغات نزدیک prince

پیشنهاد بهبود معانی