با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Prof

prɑːf prɒf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    profs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal
استاد، پروفسور
- I need to schedule a meeting with my prof to discuss my research project.
- برای بحث در مورد پروژه‌ی تحقیقاتی‌ام باید جلسه‌ای با استادم ترتیب دهم.
- The prof asked the students to turn in their assignments by Friday.
- پروفسور از دانشجویان خواست تا تکالیف خود را تا روز جمعه تحویل دهند.
abbreviation
حرفه‌ای (professional)
- She is a prof player.
- او بازیکن حرفه‌ای است.
- The prof athlete broke a new record.
- این ورزشکار حرفه‌ای رکورد جدیدی را شکست.
- The prof chef prepared a delicious meal.
- سرآشپز حرفه‌ای غذای خوشمزه‌ای را آماده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prof

  1. noun Someone who is a member of the faculty at a college or university
    Synonyms: professor

ارجاع به لغت prof

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prof» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prof

لغات نزدیک prof

پیشنهاد بهبود معانی