امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Project

ˈprɑːdʒekt prəˈdʒekt ˈprɒdʒekt prəˈdʒekt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    projected
  • شکل سوم:

    projected
  • سوم‌شخص مفرد:

    projects
  • وجه وصفی حال:

    projecting
  • شکل جمع:

    projects

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
طرح، نقشه، پروژه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- an agricultural project
- طرح کشاورزی
- a new industrial project
- یک طرح جدید صنعتی
verb - transitive
نقشه کشیدن، طرح‌ریزی کردن
- Help from the private sector is also important in projecting school building programs.
- در برنامه‌ریزی ساختمان مدارس کمک بخش خصوصی نیز اهمیت دارد.
verb - transitive verb - intransitive
جلو انداختن، پیش افکندن، پرتاب کردن
- a fountain that projects the water 20 meters into the air
- فوارهای که آب را 20 متر به هوا می‌پراند
- He projected the film on the screen.
- فیلم را روی پرده انداخت.
verb - transitive
پیش‌بینی کردن
- our projected trip to London
- سفر پیش‌بینی‌شده‌ی ما به لندن
verb - transitive
صدا را رسا کردن، احساسات و افکار خود را بیان کردن
- Theatre actors must learn how to project their voice.
- بازیگران تئاتر باید یاد بگیرند که چگونه صدای خود را رسا کنند.
- an actor who can project his feelings
- هنرپیشه‌ای که می‌تواند احساسات خود را بیان کند
verb - intransitive
بیرون زدن، پیش آمدن، برامدگی داشتن
- His toes were projecting out of his torn socks.
- انگشتانش از جوراب پاره‌اش بیرون زده بودند.
- The iron beam projects from the wall.
- تیرآهن از دیوار بیرون زده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد project

  1. noun undertaking, work
    Synonyms:
    activity adventure affair aim assignment baby blueprint business concern deal design enterprise exploit feat game plan intention job matter occupation outline pet plan program proposal proposition scheme setup strategy task thing venture
  1. verb plan
    Synonyms:
    arrange blueprint calculate cast chart conceive contemplate contrive delineate design devise diagram draft envisage envision estimate extrapolate feature forecast frame gauge image imagine intend map out outline predetermine predict propose purpose reckon scheme see think vision visualize
  1. verb bulge, hang out
    Synonyms:
    be conspicuous beetle be prominent extend hang over jut lengthen overhang poke pop out pout prolong protrude protuberate push out stand out stick out stretch out thrust out
    Antonyms:
    cave in
  1. verb throw, discharge
    Synonyms:
    cast fling heave hurl launch pitch propel shoot transmit
    Antonyms:
    keep

ارجاع به لغت project

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «project» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/project

لغات نزدیک project

پیشنهاد بهبود معانی