با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Prong

prɒːŋ prɒŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    prongs

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive
چنگک، چنگال، تیزی چنگال، تیزی دندان، شاخه رود یا نهر، شعبه، زبانه، با چنگک سوراخ کردن، با چنگک صاف کردن (زمین)، دارای چنگک یا چنگال کردن
- This fork has four prongs.
- این چنگال چهار شاخه دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prong

  1. noun
    Synonyms: spine, spur, spike, fork, hook, horn, nib, point, tine
  2. adjective
    Synonyms: bidentate, pronged

ارجاع به لغت prong

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prong» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prong

لغات نزدیک prong

پیشنهاد بهبود معانی