با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Protein

ˈproʊtiːn ˈprəʊtiːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    proteins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C1
شیمی پروتئین (موجود در مواد غذایی)
- Meat is a vital source of protein.
- گوشت منبع اصلی پروتئین است.
- Protein is essential for muscle growth and repair.
- پروتئین برای رشد و ترمیم عضلات ضروری است.
noun countable uncountable
زیست‌شناسی پروتئین (مولکول شیمیایی متشکل از اسیدهای آمینه در بدن موجودات زنده)
- Proteins are made up of amino acids.
- پروتئین‌ها از اسیدهای آمینه ساخته شده‌اند.
- Following electrophoresis the proteins were transferred to nitrocellulose.
- پس از الکتروفورز، پروتئین‌ها به نیتروسلولز منتقل شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد protein

  1. noun
    Synonyms: proteid, enzyme, amino-acid, albumen, albumin, beans, casein, cheese, creatine, egg, nitrogenous matter, fibrin, globulin, meat, milk, prolamin

ارجاع به لغت protein

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «protein» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/protein

لغات نزدیک protein

پیشنهاد بهبود معانی