با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Proxy

ˈprɑːksi ˈprɒksi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    proxied
  • شکل سوم:

    proxied
  • سوم شخص مفرد:

    proxies
  • وجه وصفی حال:

    proxying
  • شکل جمع:

    proxies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
نمایندگی، وکالت، نیابت (اختیاری که فردی به فرد دیگری می‌دهد تا فرد دوم به جای فرد اول فعالیتی را انجام دهد مانند رأی دادن در انتخابات و غیره)
- Make sure to sign the proxy form if you won't be able to attend the meeting.
- اگر نمی‌توانید در جلسه شرکت کنید، حتماً فرم نمایندگی را امضا کنید.
- She granted her attorney the proxy to make decisions on her behalf.
- او به وکیل خود وکالت داد تا از طرف او تصمیم بگیرد.
noun countable
نماینده، وکیل
- The professor asked her teaching assistant to serve as a proxy during her absence.
- استاد از دستیار آموزشی خود خواست که در زمان غیبت او به عنوان نماینده عمل کند.
- The ambassador designated a trusted diplomat as his proxy in negotiations with the foreign government.
- سفیر دیپلمات مورد اعتماد را به عنوان وکیل خود در مذاکرات با دولت خارجی تعیین کرد.
noun countable
وکالت‌نامه
- The lawyer presented a proxy to the court.
- وکیل وکالت‌نامه‌ را به دادگاه ارائه کرد.
- The proxy allowed the shareholder to vote on important company matters.
- وکالت‌نامه به سهام‌دار امکان داد تا در مورد مسائل مهم شرکت رأی بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد proxy

  1. noun agent
    Synonyms: alternate, ambassador, assignee, attorney, backup, broker, delegate, deputy, emissary, envoy, executor, intermediary, lawyer, mediary, negotiator, representative, stand-in, substitute, surrogate

ارجاع به لغت proxy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «proxy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/proxy

لغات نزدیک proxy

پیشنهاد بهبود معانی