امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Punishment

ˈpʌnɪʃmənt ˈpʌnɪʃmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    punishments

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
مجازات، تنبیه، گوشمالی، سزا، مکافات، آسیب، شرایط سخت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The punishment should fit the crime.
- کیفر باید با جنایت متناسب باشد.
- Automobile tires that can take thousands of miles of punishment.
- تایر اتومبیل که می‌تواند شرایط سخت را هزاران کیلومتر تحمل کند.
- corporal punishment
- تنبیه بدنی
- capital punishment
- مجازات اعدام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد punishment

  1. noun penalty
    Synonyms:
    abuse amercement beating castigation chastening chastisement comeuppance confiscation correction deprivation disciplinary action discipline forfeit forfeiture gallows hard work infliction just desserts lumps maltreatment mortification mulct ostracism pain penance proof punitive measures purgatory reparation retribution rod rough treatment sanction sequestration short shrift slave labor suffering torture trial unhappiness victimization what for
    Antonyms:
    encouragement exoneration praise protection reward

لغات هم‌خانواده punishment

  • noun
    punishment

ارجاع به لغت punishment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «punishment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/punishment

لغات نزدیک punishment

پیشنهاد بهبود معانی