با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉
شرکت در نظرسنجی

    Puppet

    ˈpʌpɪt ˈpʌpɪt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      puppets

    معنی و نمونه‌جمله

    noun countable
    عروسک، عروسک خیمه‌شب‌بازی، دست‌نشانده
    - a puppet of the Nazis
    - آلت دست نازی‌ها(ی آلمان)
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد puppet

    1. noun person or toy manipulated by another
      Synonyms: creature, doll, dupe, figurehead, figurine, instrument, jerk, manikin, marionette, moppet, mouthpiece, patsy, pawn, pushover, schlemiel, servant, soft touch, stooge, tool, victim

    ارجاع به لغت puppet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «puppet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puppet

    لغات نزدیک puppet

    پیشنهاد بهبود معانی