امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Puzzled

ˈpʌzəld ˈpʌzəld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    puzzles
  • وجه وصفی حال:

    puzzling
  • صفت تفضیلی:

    more puzzled
  • صفت عالی:

    most puzzled

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
گیج‌، سردرگم، متحیر، حیرت‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He had a puzzled look on his face.
- نگاه حیرت‌زده‌ای در چهره‌اش بود.
- John seemed puzzled about what the question meant.
- منظور سوال جان را گیج کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد puzzled

  1. adjective confused
    Synonyms:
    at a loss at sea baffled bewildered bollixed clueless come apart come unzipped discombobulated dopey doubtful floored foggy fouled up hung up in a fog lost loused up messed up mind-blown mixed up mucked up mystified nonplussed perplexed rattled screwed up shook shook up spaced out stuck stumped thrown unglued without a clue
    Antonyms:
    aware certain cognizant sure

ارجاع به لغت puzzled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «puzzled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/puzzled

لغات نزدیک puzzled

پیشنهاد بهبود معانی