امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Quagmire

ˈkwæɡˌmɑɪər ˈkwɒɡmaɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    quagmires

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جغرافیا لجن‌زار، گنداب (نوعی پوده‌زار یا خاک باتلاقی شناور)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The farmer struggled to free his tractor from the quagmire.
- کشاورز تلاش می‌کرد تراکتورش را از لجن‌زار خارج کند.
- The dog dove into the quagmire.
- سگ در گنداب فرو رفت.
noun countable
گرفتاری شدید، تنگنا، گرداب
- The company found itself in a quagmire.
- این شرکت خود را در گرفتاری شدید یافت.
- a quagmire of debts and bankruptcy
- گرداب قرض و ورشکستگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quagmire

  1. noun bad situation
    Synonyms:
    box corner difficulty dilemma entanglement fix hole imbroglio impasse involvement jam mire morass muddle pass perplexity pickle pinch plight predicament quandary scrape trouble
    Antonyms:
    blessing solution success
  1. noun bog
    Synonyms:
    fen marsh marshland mire morass moss quag quicksand slough swamp

ارجاع به لغت quagmire

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quagmire» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quagmire

لغات نزدیک quagmire

پیشنهاد بهبود معانی