امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Quench

kwentʃ kwentʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    quenched
  • شکل سوم:

    quenched
  • سوم‌شخص مفرد:

    quenches
  • وجه وصفی حال:

    quenching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to quench fire with water
- آتش را با آب خاموش کردن
- to quench one's thirst
- تشنگی خود را فرونشاندن
- to quench a rebellion
- شورش را سرکوب کردن
- Nothing could quench his desire for learning.
- هیچ‌چیزی نمی‌توانست میل او به دانش را اقناع کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quench

  1. verb destroy, extinguish
    Synonyms:
    annihilate check choke crush dampen decimate demolish destruct dismantle douse end kill knock down moisten put down put out quash quell raze ruin shatter smother snuff out stifle suppress wreck
    Antonyms:
    set start
  1. verb satisfy, especially thirst
    Synonyms:
    allay alleviate appease assuage content cool glut gorge gratify lighten mitigate moisten relieve sate satiate slake
    Antonyms:
    dissatisfy

ارجاع به لغت quench

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quench» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quench

لغات نزدیک quench

پیشنهاد بهبود معانی