امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Quibble

ˈkwɪbl ˈkwɪbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
کنایه، نیش کلام، نیرنگ در سخن، زبان بازی کردن، ایهام گویی کردن، محاجه، محاجه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- don't quibble; answer my question!
- طفره نرو و به سؤالم پاسخ بده!
- There is no room for quibble; this is a serious matter.
- جای خرده‌گیری بی‌مورد نیست؛ این مطلب بسیار مهمی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quibble

  1. noun objection, complaint
    Synonyms:
    artifice cavil criticism dodge duplicity equivocation evasion hair-splitter nicety niggle nit-picker pretense prevarication protest quiddity quirk shift sophism subterfuge subtlety
    Antonyms:
    agreement approval concurrence
  1. verb disagree over minor issues
    Synonyms:
    altercate argue over argufy avoid bicker blow hot and cold carp catch at straws cavil chicane criticize dispute equivocate evade fence flip-flop hassle have at it hem and haw hypercriticize make a big thing about nit-pick paralogize pettifog pretend prevaricate put up an argument set to shift spar split hairs squabble talk back waffle wrangle
    Antonyms:
    agree approve concur

ارجاع به لغت quibble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quibble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quibble

لغات نزدیک quibble

پیشنهاد بهبود معانی