امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Quickly

ˈkwɪkli ˈkwɪkli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more quickly
  • صفت عالی:

    most quickly

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb A2
سریع، به‌سرعت،سریعاً، تند، زود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He quickly realized his mistake and apologized.
- سریع متوجه اشتباهش شد و عذرخواهی کرد.
- They ran quickly to catch the bus.
- آن‌ها به‌سرعت دویدند تا سوار اتوبوس شوند.
adverb A2
بی‌معطلی، در دم، بلافاصله، بی‌درنگ
- The team quickly adapted to the new strategy.
- تیم بلافاصله با استراتژی جدید سازگار شد.
- They quickly packed their bags for the trip.
- بی‌معطلی چمدان‌هایشان را برای سفر بستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quickly

  1. adverb fast
    Synonyms:
    apace briskly chop-chop expeditiously flat-out fleetly full tilt hastily hurriedly immediately in a flash in haste in nothing flat in short order instantaneously instantly lickety-split like a bat out of hell like a flash like a shot promptly pronto quick rapidly speedily swift swiftly

ارجاع به لغت quickly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quickly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quickly

لغات نزدیک quickly

پیشنهاد بهبود معانی