امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Quiver

ˈkwɪvər ˈkwɪvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    quivered
  • شکل سوم:

    quivered
  • سوم‌شخص مفرد:

    quivers
  • وجه وصفی حال:

    quivering
  • شکل جمع:

    quivers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
لرزیدن، مرتعش شدن (اغلب هنگام احساسات شدید)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Her voice quivered a bit.
- صدایش کمی مرتعش شد.
- I could feel my legs quiver with exhaustion.
- می‌توانستم احساس کنم پاهایم از خستگی می‌لرزند.
noun countable
ترکش، تیردان، خشاب، گلوله‌دان
- The archer reached for his quiver and pulled out an arrow.
- کمان‌دار دستش را به‌سمت تیردان دراز کرد و تیری بیرون کشید.
- The hunter's quiver was filled with arrows of various sizes and designs.
- تیردان شکارچی پر از تیرهایی در اندازه‌ها و طرح‌های مختلف بود.
noun countable
لرزان، لرزش، مرتعش، ارتعاش
- the quivering branches of a tree in a spring breeze
- شاخه‌های لرزان درخت در نسیم بهاری
- the quiver of leaves in the breeze
- ارتعاش برگ‌ها در نسیم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quiver

  1. noun shaking, vibration
    Synonyms:
    convulsion flash glimmer glitter oscillation palpitation pulsation shake shimmer shiver shudder sparkle spasm throb tic tremble tremor twinkle
    Antonyms:
    quiet stillness
  1. verb shake, vibrate
    Synonyms:
    agitate beat convulse dither jitter oscillate palpitate pulsate pulse quake quaver shiver shudder thrill throb tremble tremor twitter
    Antonyms:
    be still

ارجاع به لغت quiver

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quiver» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/quiver

لغات نزدیک quiver

پیشنهاد بهبود معانی