امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Racy

ˈreɪsi ˈreɪsi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
دارای طعم اصلی، دارای صفات اصلی و نژادی، تند، بامزه، با‌روح، با‌نشاط، مهیج، جلف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- racy fruit
- میوه‌ی خوش‌طعم
- This writer's racy humor arouses the reader's enthusiasm.
- شوخ‌طبعی زیاد این نویسنده خواننده را به ذوق می‌آورد.
- a racy novel
- یک رمان داغ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد racy

  1. adjective energetic, zestful
    Synonyms:
    animated bright buoyant clever distinctive entertaining exciting exhilarating fiery forceful forcible gingery heady keen lively mettlesome peppery piquant playful poignant pungent rich salty saucy sharp snappy sparkling spicy spirited sportive sprightly stimulating strong tangy tart tasty vigorous vivacious witty zesty
    Antonyms:
    dull idle languid lazy
  1. adjective risqué, vulgar
    Synonyms:
    bawdy blue broad erotic immodest indecent indelicate lewd lurid naughty off-color purple shady smutty spicy suggestive wicked
    Antonyms:
    clean modest moral upright

ارجاع به لغت racy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «racy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/racy

لغات نزدیک racy

پیشنهاد بهبود معانی