با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Radio

ˈreɪdioʊ ˈreɪdiəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    radioed
  • شکل سوم:

    radioed
  • سوم شخص مفرد:

    radios
  • وجه وصفی حال:

    radioing
  • شکل جمع:

    radios

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
رادیویی
- a radio message
- پیام رادیویی
- a radio transmitter
- فرستنده‌ی رادیویی
noun countable
رادیو
- a radio dial
- صفحه تنظیم موج رادیو
- a shortwave radio
- رادیوی موج کوتاه
verb - transitive verb - intransitive
با رادیو مخابره کردن، پیام رادیویی فرستادن
- We radioed the message to the general headquarters.
- پیام را با رادیو به ستاد کل مخابره کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد radio

  1. noun communication by electronic air waves
    Synonyms: AM-FM, CB, Marconi, radionics, radiotelegraph, radiotelegraphy, radiotelephone, radiotelephonics, receiver, shortwave, telegraphy, telephony, transmission, Walkman, wireless

ارجاع به لغت radio

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «radio» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/radio

لغات نزدیک radio

پیشنهاد بهبود معانی