با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Ramification

ˌræmɪfɪˈkeɪʃn ˌræmɪfɪˈkeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
انشعاب، شاخه شاخگی
- the complex ramifications of some tropical trees
- شاخه‌بندی پیچیده‌ی برخی درختان استوایی
- the ramifications of an artery
- شاخه‌های سرخرگ
- the ramifications of an act
- پیامدهای یک عمل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ramification

  1. noun consequence, development
    Synonyms: bifurcation, branch, branching, breaking, complication, consequence, divarication, division, excrescence, extension, forking, offshoot, outgrowth, partition, radiation, result, sequel, subdividing, subdivision, upshot
    Antonyms: cause

ارجاع به لغت ramification

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ramification» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ramification

لغات نزدیک ramification

پیشنهاد بهبود معانی