با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Rawboned

آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: raw-boned

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
استخوانی، لاغر، لاغرمردنی، ضعیف، نحیف
- The old man had a rawboned face.
- پیرمرد چهره‌ای استخوانی داشت.
- The raw-boned horse galloped across the field.
- اسب لاغر در سراسر میدان تاخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rawboned

  1. adjective Having little flesh or fat on the body
    Synonyms: gaunt, lean, lanky, angular, thin, scrawny, skinny, bony, fleshless, lank, meager, slender, slim, spare, twiggy, weedy

ارجاع به لغت rawboned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rawboned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rawboned

لغات نزدیک rawboned

پیشنهاد بهبود معانی