با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Reactivate

riˈæktɪveɪt riˈæktɪveɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reactivated
  • شکل سوم:

    reactivated
  • سوم شخص مفرد:

    reactivates
  • وجه وصفی حال:

    reactivating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
دوباره فعال کردن
- After the strike , they reactivated the factory.
- پس از پایان اعتصاب کارخانه را دوباره به‌کار انداختند.
- tuberculosis that was reactivated by fatigue
- بیماری سل که به‌دلیل خستگی عود کرده بود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reactivate

  1. verb To rouse from a state of inactivity or quiescence
    Synonyms: revive, revivify, reanimate, reawaken, rekindle, recrudesce, renew, resurrect, resuscitate, revitalize
  2. noun
    Synonyms: reactivation, recrudescence, resuscitation, revivification

ارجاع به لغت reactivate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reactivate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reactivate

لغات نزدیک reactivate

پیشنهاد بهبود معانی