امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reinstate

ˌriːɪnˈsteɪt ˌriːɪnˈsteɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reinstated
  • شکل سوم:

    reinstated
  • سوم‌شخص مفرد:

    reinstates
  • وجه وصفی حال:

    reinstating

معنی

verb - transitive
دوباره گماشتن، دوباره برقرار کردن، از نو به مقام اولیه خود رساندن، تثبیت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reinstate

  1. verb give back responsibility
    Synonyms:
    bring back put back put in power again recall redeem reelect reestablish rehabilitate rehire reintroduce reinvest renew replace restore return revive
    Antonyms:
    fire let go

ارجاع به لغت reinstate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reinstate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reinstate

لغات نزدیک reinstate

پیشنهاد بهبود معانی