امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Relinquish

rɪˈlɪŋkwɪʃ rɪˈlɪŋkwɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    relinquished
  • شکل سوم:

    relinquished
  • سوم‌شخص مفرد:

    relinquishes
  • وجه وصفی حال:

    relinquishing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
ول کردن، ترک کردن، چشم پوشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- he idea of relinquishing teaching
- فکر دست کشیدن از معلمی
- Relinquishing power is harder than seizing it.
- رهاکردن قدرت از به دست‌آوردن آن سخت‌تر است.
- He relinquished his grip on his armchair.
- صندلی دسته‌دار را که با دست گرفته بود، ول کرد.
- The project was deferred not relinquished.
- طرح به تأخیر افتاد؛ ولی از آن صرف‌نظر نشد.
- to relinquish one's legal rights
- از حقوق قانونی خود چشم‌پوشی کردن
- the territories which they had relinquished
- سرزمین‌هایی که از دست داده بودند
- We have not yet relinquished our hope of victory.
- ما هنوز امید به پیروزی را از دست نداده‌ایم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد relinquish

  1. verb give up, let go
    Synonyms:
    abandon abdicate abnegate back down cast cast off cede cut loose desert discard ditch drop drop like hot potato drop out dump forbear forgo forsake forswear hand over kick kiss good-bye lay aside leave opt out quit quit cold turkey release renounce repudiate resign retire from sacrifice shed stand down surrender swear off take the oath take the pledge vacate waive withdraw yield
    Antonyms:
    hold keep take

ارجاع به لغت relinquish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relinquish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/relinquish

لغات نزدیک relinquish

پیشنهاد بهبود معانی