امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Remand

rɪˈmænd rɪˈmɑːnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive
به بازداشتگاه برگرداندن، احضار کردن، اعاده دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد remand

  1. verb Refer (a matter or legal case) to another committee or authority or court for decision
    Synonyms:
    remit send-back
  1. verb Lock up or confine, in or as in a jail
    Synonyms:
    imprison incarcerate lag immure put behind bars jail jug gaol put away

ارجاع به لغت remand

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «remand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/remand

لغات نزدیک remand

پیشنهاد بهبود معانی