امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Repercussion

ˌriːpərˈkʌʃn ˌriːpəˈkʌʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    repercussions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural countable uncountable
پیامد، نتیجه، عاقبت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Rapid economic growth produced unexpected social repercussions.
- رشد سریع اقتصادی پیامدهای اجتماعی غیر‌منتظره‌ای در بر داشت.
- His mistake had lasting repercussions on his career.
- اشتباه او عواقب ماندگاری بر حرفه‌ی او داشت.
noun countable uncountable
بازگردانی، پس‌زنی، انعکاس، برگشت، دفع، عکس‌العمل، واکنش، بازتاب
- Every action carries a repercussion.
- هر عملی، عکس‌العملی دارد.
- The loud explosion caused a repercussion that rattled windows miles away.
- انفجار مهیب، واکنشی ایجاد کرد که شیشه‌ها را در کیلومترها دورتر به لرزه درآورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد repercussion

  1. noun consequence
    Synonyms:
    backlash chain reaction echo effect fallout feedback flak follow-through follow-up impact imprint influence kickback mark reaction rebound recoil re-echo result reverberation side effect spinoff waves
    Antonyms:
    cause

ارجاع به لغت repercussion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «repercussion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/repercussion

لغات نزدیک repercussion

پیشنهاد بهبود معانی