امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Repress

rɪˈpres rɪˈpres
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    repressed
  • شکل سوم:

    repressed
  • سوم‌شخص مفرد:

    represses
  • وجه وصفی حال:

    repressing

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنای آخر: re-press

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
جلوی چیزی را گرفتن، فروخوردن، سرکوب کردن (احساسات و عواطف و امیال و عطسه و خنده و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The audience could not repress their tears.
- حضار نمی‌توانستند جلوی اشک خود را بگیرند.
- to repress one's laughter
- جلوی خنده‌ی خود را گرفتن
verb - transitive
سرکوب کردن، فرونشاندن، فروخواباندن (شورش و غیره) (به‌ویژه با استفاده از زور)
- The government deployed police officers to repress the protest and prevent it from escalating.
- حکومت مأموران پلیس را برای سرکوب اعتراض و جلوگیری از تشدید آن مستقر کرد.
- Hitler used his power to repress any form of opposition.
- هیتلر از قدرتش برای سرکوب هر گونه مخالفت استفاده کرد.
- He was sent to repress the tumult.
- او را فرستادند که غائله را بخواباند.
verb - transitive
زیست‌شناسی (ژنتیک) سرکوب کردن، ناکار کردن، غیرفعال کردن (ژن) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی زیست‌شناسی

مشاهده
- The drug is designed to repress the production of certain enzymes in the body.
- این دارو برای سرکوب تولید آنزیم‌های خاص در بدن طراحی شده است.
- The goal of the study is to understand how certain factors can repress the activity of specific genes.
- هدف این مطالعه درک این موضوع است که چگونه عوامل خاصی می‌توانند فعالیت ژن‌های خاص را غیرفعال کنند.
verb - transitive
انگلیسی آمریکایی دوباره چاپ کردن
- The author decided to re-press his first book after receiving feedback from readers.
- نویسنده پس از دریافت بازخورد از خوانندگان تصمیم گرفت نخستین کتاب خود را دوباره چاپ کند.
- The publisher had to re-press the bestselling novel.
- ناشر مجبور شد رمان پرفروش را دوباره چاپ کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد repress

  1. verb keep back, hold in
    Synonyms:
    black out bottle chasten check collect compose control cool cork crush curb gridlock hinder hold back inhibit jam up keep in keep in check keep under wraps kill lock master muffle overcome overpower quash quelch quell rein restrain shush silence simmer down smother squelch stifle subdue subjugate suppress swallow throw cold water on tie up
    Antonyms:
    allow let go permit

ارجاع به لغت repress

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «repress» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/repress

لغات نزدیک repress

پیشنهاد بهبود معانی