با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Resound

rɪˈzaʊnd rɪˈzaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
منعکس کردن، پژواک یا انعکاس صدا
- The organ resounded through the church.
- ارگ در کلیسا طنین‌انداز شد.
- The hall resounded with applause.
- سالن از هلهله و کف زدن به لرزه درآمد.
- a fame that has resounded through ages
- شهرتی که در همه‌ی روزگاران پیچیده است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد resound

  1. verb resonate
    Synonyms: boom, bounce back, echo, reproduce, reverberate, ring, sound, vibrate

ارجاع به لغت resound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «resound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/resound

لغات نزدیک resound

پیشنهاد بهبود معانی