امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rip

ˌɑːraɪˈpiː rɪp ˌɑːraɪˈpiː rɪp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    ripped
  • شکل سوم:

    ripped
  • سوم‌شخص مفرد:

    rips
  • وجه وصفی حال:

    ripping
  • شکل جمع:

    rips

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
پاره کردن، دریدن، جر دادن، شکافتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- He was so angry he ripped his own collar.
- از شدت خشم یقه‌ی خود را چاک داد.
- They had ripped half of the poster off the wall.
- نیمی از پوستر را از دیوار جر داده بودند.
- As she had no scissors, she ripped the cloth in half.
- چون قیچی نداشت پارچه را از وسط جر داد.
- She ripped the stitches of the skirt with a pair of scissors.
- کوک دامن را با قیچی شکافت.
verb - intransitive
پاره شدن، شکافته شدن، جر خوردن
- The sack ripped and the apples fell to the ground.
- کیسه پاره شد و سیب‌ها بر زمین افتادند.
- The fabric of the couch began to rip after years of use.
- پس از سال‌ها استفاده، پارچه‌ی مبل شروع به پاره شدن کرد.
noun countable
شکاف، پارگی، چاک، جرخوردگی
- The nail made a rip in the seat of his pants.
- میخ در خشتک شلوارش پارگی ایجاد کرد.
- She noticed a rip in her pants after climbing over the fence.
- او پس از بالا رفتن از فنس متوجه شکافی در شلوارش شد.
noun
تندآب، جریان تند آب
- Swimmers should be careful of the rip near the rocks.
- شناگران باید مراقب تندآب نزدیک صخره‌ها باشند.
- the sound of the rip
- صدای جریان تند آب
noun countable
آدم هرزه، آدم عیاش، آدم فاسد
- You're a rip.
- تو یه آدم فاسدی.
- The party was full of rips.
- مهمانی پر از آدم‌های هرزه بود.
abbreviation
لاتین (RIP) باشد که روحش در آرامش قرار گیرد، روحش شاد
- Let's all take a moment of silence to remember John's father who passed away last week. RIP.
- بیایید همه به یاد پدر جان که هفته‌ی گذشته درگذشت، لحظه‌ای سکوت کنیم. روحش شاد.
- The sudden passing of my beloved grandmother has left me heartbroken, but I know she's in a better place now. RIP, Grandma.
- درگذشت ناگهانی مادربزرگ دوست‌داشتنی‌ام من را دل‌شکسته کرد؛ اما می‌دانم که او اکنون در جای بهتری است. روحت شاد مادربزرگ.
verb - intransitive
حرکت کردن (به‌سرعت یا با خشونت)
- The athlete ripped through the finish line, breaking the world record.
- این ورزشکار به‌سرعت از خط پایان عبور کرد و رکورد جهانی را شکست.
- The car ripped down the highway, leaving a trail of dust behind it.
- این ماشین به‌سرعت از بزرگراه عبور کرد و ردی از گردوغبار پشت سرش بر جای گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rip

  1. noun tear, cut
    Synonyms:
    cleavage gash hole laceration rent slash slit split
    Antonyms:
    closure
  1. verb tear, cut
    Synonyms:
    burst claw cleave fray frazzle gash hack lacerate rend rive score shred slash slit split
    Antonyms:
    close sew

Phrasal verbs

  • rip into

    (عامیانه) به شدت مورد حمله قرار دادن، حسابی چوبکاری کردن

  • rip off

    1- دزدیدن 2- مغبون کردن، سوء استفاده کردن، (به کسی) انداختن

Idioms

  • let her rip

    (امریکا - عامیانه) ادامه دادن، بی‌پروا رفتن، لگام گسیختگی کردن

ارجاع به لغت rip

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rip» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rip

لغات نزدیک rip

پیشنهاد بهبود معانی