با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Ritual

ˈrɪtʃuəl ˈrɪtʃuəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    rituals

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
تشریفات مذهبی، آیین پرستش، تشریفات
- ritual dances
- رقص‌های پرستوار
- Amongst them, fasting had great ritual importance.
- در میان آنان روزه‌گیری اهمیت آیینی زیادی داشت.
- the ritual of baptism
- (برگزاری) مراسم غسل تعمید
- Neurotics who turn simple daily tasks into rituals.
- روان‌رنجورانی که کارهای ساده‌ی روزانه را تبدیل به تشریفات می‌کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ritual

  1. noun ceremony, tradition
    Synonyms: act, ceremonial, communion, convention, custom, form, formality, habit, liturgy, observance, ordinance, practice, prescription, procedure, protocol, red tape, rite, routine, sacrament, service, solemnity, stereotype, usage

ارجاع به لغت ritual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ritual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ritual

لغات نزدیک ritual

پیشنهاد بهبود معانی