با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Rogue

roʊɡ rəʊɡ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rogued
  • شکل سوم:

    rogued
  • وجه وصفی حال:

    roguing
  • شکل جمع:

    rogues

توضیحات

همچنین می‌توان در شکل وصفی حال از rogueing به‌ جای roguing استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سرکش (اشاره به ملتی که رهبران آن از قوانین و هنجارهای بین‌المللی سرپیچی می‌کنند)
- The rogue state of Myanmar has been criticized for its human rights abuses.
- دولت سرکش میانمار به دلیل نقض حقوق بشر مورد انتقاد قرار گرفته است.
- The rogue government's aggressive tactics put them at odds with the rest of the world.
- تاکتیک‌های تهاجمی این حکومت سرکش آن‌ها را در تضاد با بقیه‌ی جهان قرار می‌دهد.
adjective
جانورشناسی زیست‌شناسی سرکش
- a rogue elephant
- فیل سرکش
- Stay away from the rogue bear wandering in the woods.
- از خرس سرکش که در جنگل سرگردان است دوری کنید.
noun countable
قدیمی آدم ناقلا
- She may be a rogue, but she has a heart of gold.
- او ممکن است آدم ناقلایی باشد اما قلب مهربانی دارد.
- He's a lovable rogue.
- او آدم ناقلای دوست‌داشتنی‌ای است.
noun countable
قدیمی پست‌فطرت، بی‌شرف، بدذات (آدم)
- The rogue stole my purse.
- این آدم پست‌فطرت کیفم را دزدید.
- Be cautious of that rogue.
- مواظب اون بی‌شرف باش.
noun countable
ولگرد (شخص)
- The rogue stumbled aimlessly through the city streets.
- این ولگرد در خیابان‌های شهر بی‌هدف افتان‌وخیزان راه می‌رفت.
- The park often becomes a haven for rogues.
- این پارک اغلب به پناهگاهی برای ولگردها تبدیل می‌شود.
verb - transitive
گیاه‌شناسی ریشه‌کن کردن (گیاهان نابهنجار)
- The farmer needed to rogue out the diseased plants.
- کشاورز باید گیاهان آفت‌دار را ریشه‌کن کند.
- In order to improve the quality of the crop, it is important to rogue out the weak plants.
- برای بهبود کیفیت محصول، ریشه‌کن کردن گیاهان ضعیف اهمیت دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rogue

  1. noun person who deceives, swindles
    Synonyms: bad egg, bad news, blackguard, black sheep, charlatan, cheat, cheater, con artist, criminal, crook, defrauder, devil, fraud, heel, hooligan, lowlife, mischief, miscreant, monstrosity, ne’er-do-well, outlaw, problem, rapscallion, rascal, reprobate, scalawag, scamp, scoundrel, swindler, trickster, villain

Collocations

  • a rogue state

    کشور یا دولتی که قوانین و عرف بین‌الملل را زیر پا می‌گذارد، کشور خطاکار

ارجاع به لغت rogue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rogue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rogue

لغات نزدیک rogue

پیشنهاد بهبود معانی