با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Roof

ruːf ruːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    roofed
  • شکل سوم:

    roofed
  • سوم شخص مفرد:

    roofs
  • وجه وصفی حال:

    roofing
  • شکل جمع:

    roofs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سقف، بام (ساختمان)
- We went on the roof to fly kites.
- برای بادبادک‌پرانی روی بام رفتیم.
- The roof of the house was covered in snow.
- سقف خانه پوشیده از برف بود.
noun countable
سقف (خودرو)
- A small bird perched on the roof of the moving van.
- پرنده‌ی کوچکی روی سقف ون در حال حرکت نشسته بود.
- The roof of the double-decker bus provided passengers with a great view of the city.
- سقف اتوبوس دو طبقه منظره‌ی بسیار خوبی از شهر را برای مسافران فراهم می‌کرد.
verb - transitive
سقف زدن، سقف‌دار کردن
- The construction workers roofed the house.
- کارگران ساختمانی به خانه سقف زدند.
- He hired a professional team to roof his new office building.
- او یک تیم حرفه‌ای را برای سقف‌دار کردن ساختمان اداری جدید خود استخدام کرد.
noun countable
کالبدشناسی سقف (دهان)، کام
- The roof of my mouth is sensitive to hot foods.
- سقف دهان من به غذاهای گرم حساس است.
- The dentist examined the roof of my mouth.
- دندان‌پزشک کام من را معاینه کرد.
noun
سقف (اشاره به خود خانه)
- They lived under the same roof for many years.
- آنان سال‌ها با هم در زیر یک سقف زندگی کردند.
- He didn't have a roof over his head.
- سقفی بالای سرش نداشت.
noun
سقف، بالاترین نقطه
- Reaching the roof of the volcano was difficult.
- رسیدن به سقف آتش‌فشان دشوار بود.
- Climbing to the roof of the mountain was a challenging experience.
- صعود به بالاترین نقطه‌ی کوه تجربه‌ای چالش‌برانگیز بود.
noun
مجازی سقف
- The roof of my budget is $500 for this project.
- سقف بودجه‌ی من برای این پروژه پانصد دلار است.
- We have reached the roof of our potential in this project.
- در این پروژه به سقف پتانسیل خود رسیده‌ایم.
verb - transitive
پوشاندن (سقف) (اغلب در ترکیب می‌آید)
- A hut that was roofed with straw.
- کلبه‌ای که بام آن پوشیده از خس‌وخاشاک بود.
- This village was filled with slate-roofed houses.
- این روستا پر از خانه‌هایی بود که سقف آن‌ها پوشیده از تخته‌سنگ بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد roof

  1. noun The highest point
    Synonyms: ceiling, crown, shelter, house, cap, summit, canopy, rooftop, housetop, apex, cover, crest, tent, covering, awning, height, cupola, dome, peak, gable, gambrel, habitation, parapet, palate, home, top, rafter, vertex, slate, truss

Collocations

Idioms

  • go through the roof

    1- بسیار خشمگین شدن 2- (قیمتها) بسیار بالا رفتن

  • have no roof over one's head

    بی‌خانمان بودن، جای زندگی نداشتن

  • raise the roof

    (عامیانه) 1- (از خشم یا شادی و غیره) سروصدا به پا کردن 2- (شدیداً) شکایت کردن، (بلند) شکوه کردن

  • the roof of the world

    جای بلند، فلات (به‌ویژه فلات تبت)

  • hit the roof (or ceiling)

    (عامیانه) از جا دررفتن، (از شدت خشم) به‌خود پریدن

ارجاع به لغت roof

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «roof» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/roof

لغات نزدیک roof

پیشنهاد بهبود معانی