گذشتهی ساده:
rowedشکل سوم:
rowedسومشخص مفرد:
rowsوجه وصفی حال:
rowingشکل جمع:
rowsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پشتسرهم، پیدرپی، متوالی
قیل و قال راه انداختن، سرو صداکردن
کار طاقتفرسا، کار خستهکنندهای که باید انجام شود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «row» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/row