امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rudimentary

ˌruːdəˈmentri ˌruːdəˈmentri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناقص، اولیه، بدوی، ابتدایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the rudimentary principles of physics
- اصول بنیادی علم فیزیک
- a rudimentary knowledge of German
- سواد کم در زبان آلمانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rudimentary

  1. adjective basic, fundamental
    Synonyms:
    abecedarian basal beginning early elemental elementary embryonic immature initial introductory larval nuts-and-bolts primary primitive simple simplest uncompleted undeveloped vestigial
    Antonyms:
    additional advanced derivative developed extra nonessential

ارجاع به لغت rudimentary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rudimentary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rudimentary

لغات نزدیک rudimentary

پیشنهاد بهبود معانی