امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rumple

ˈrʌmpl ˈrʌmpl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adverb
مچاله کردن، چروک دادن، تاه و چین دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Iron your skirt, it is too rumpled.
- دامنت را اتو کن، خیلی چروک دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rumple

  1. verb crush, wrinkle
    Synonyms: bedraggle, cockle, crease, crimp, crinkle, crumple, derange, dishevel, disorder, fold, mess up, muss up, pucker, ruck up, ruffle, screw up, scrunch, seam, tousle, wreathe
    Antonyms: flatten, iron, smooth

ارجاع به لغت rumple

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rumple» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rumple

لغات نزدیک rumple

پیشنهاد بهبود معانی