امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rust

rʌst rʌst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    rusted
  • شکل سوم:

    rusted
  • سوم‌شخص مفرد:

    rusts
  • وجه وصفی حال:

    rusting
  • شکل جمع:

    rusts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
زنگ (ماده‌ای قهوه‌ای مایل به قرمز که در اثر واکنش با هوا و آب روی سطح آهن و فولاد تشکیل می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The old metal gate was covered in rust.
- دروازه‌ی فلزی قدیمی پوشیده از زنگ بود.
- The car's body was covered in rust.
- بدنه‌ی خودرو از زنگ پوشیده شده بود.
adjective noun uncountable
رنگ زنگاری link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی رنگ

مشاهده
- The autumn leaves took on a rust color.
- برگ‌های پاییزی رنگ زنگاری به خود گرفتند.
- Her hair had a tint of rust in the sunlight.
- موهایش زیر نور آفتاب ته‌رنگ زنگاری داشت.
noun uncountable
(کشاورزی) زنگار
- The tomato plants showed signs of rust.
- بوته‌های گوجه‌فرنگی علائم زنگار را نشان دادند.
- The farmer noticed rust forming on the wheat crops.
- کشاورز متوجه تشکیل زنگار روی محصولات گندم شد.
verb - intransitive
زنگ زدن، دچار زنگ‌زدگی شدن
- The old bicycle began to rust.
- دوچرخه‌ی قدیمی شروع به زنگ زدن کرد.
- When metal is exposed to moisture and oxygen, it tends to rust over time.
- وقتی که فلز در معرض رطوبت و اکسیژن قرار می‌گیرد، به مرور زمان دچار زنگ‌زدگی می‌شود.
- My grandfather's old sword was completely rusted.
- شمشیر کهنه‌ی پدر‌بزرگم کاملاً زنگ‌زده بود.
verb - transitive
زنگ‌زده کردن، باعث زنگ‌زدگی ... شدن
- Acidic chemicals in the environment can rust metal surfaces over time.
- مواد شیمیایی اسیدی موجود در محیط می‌توانند به مرور زمان سطوح فلزی را زنگ‌زده کنند.
- Without proper maintenance, moisture will eventually rust those iron gates.
- بدون نگهداری مناسب، رطوبت در نهایت باعث زنگ‌زدگی درهای آهنی خواهد شد.
noun uncountable
پوسیدگی
- The bronze plaque showed signs of bluish rust after decades by the sea.
- پلاک برنزی پس از چندین دهه در کنار دریا نشانه‌هایی از پوسیدگی را نشان می‌داد.
- Over time, the copper pipes developed a layer of rust.
- با گذشت زمان، روی لوله‌های مسی لایه‌ای از پوسیدگی ظاهر شد.
noun
مجازی زنگ‌زدگی
- Read books to keep your mind from rust.
- برای حفظ مغز خودتان از زنگ‌زدگی کتاب بخوانید.
- Her voice carried the rust of years spent in solitude.
- صدای او زنگ‌زدگی سال‌های سپری‌شده در تنهایی را با خود داشت.
verb - intransitive
مجازی زنگار گرفتن، زنگ زدن، دچار زنگ‌زدگی شدن
- Neglecting to practice the piano caused her skills to rust over time.
- بی‌توجهی به تمرین پیانو باعث شد که مهارت‌های او به مرور زمان زنگار بگیرد.
- Over time, relationships can rust if they are not nurtured.
- اگر روابط با گذشت زمان حفظ نشود، ممکن است زنگ بزند.
verb - transitive
مجازی زنگ‌زده کردن، باعث زنگ‌زدگی ... شدن
- Time had rusted his musical skills.
- [گذشت] زمان مهارت‌های موسیقی او را زنگ‌زده کرده بود.
- Lack of practice can quickly rust your language abilities.
- تمرین نکردن می‌تواند به‌سرعت باعث زنگ‌زدگی توانایی‌های زبانی شما شود.
verb - intransitive
(کشاورزی) به قارچ زنگ مبتلا شدن
- This year our crops are all rusted.
- محصولات ما امسال همه به قارچ زنگار مبتلا شده‌اند.
- The wheat fields began to rust after heavy rainfall.
- مزارع گندم پس از بارندگی شدید داشتند به قارچ زنگ مبتلا می‌شدند.
verb - intransitive verb - transitive
زنگارگون کردن (چیزی)، زنگارگون شدن
- The leaves of the tree rusted.
- برگ‌های درخت زنگارگون شدند.
- In October, the leaves slowly rust.
- در ماه اکتبر برگ‌ها کم‌کم زنگارگون می‌شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rust

  1. noun corrosion
    Synonyms:
    blight corruption decay decomposition dilapidation mold oxidation rot wear
  1. verb corrode
    Synonyms:
    decay decline degenerate deteriorate oxidize stale tarnish wither

ارجاع به لغت rust

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rust» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rust

لغات نزدیک rust

پیشنهاد بهبود معانی