با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Rut

rʌt rʌt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
مستی، شور، شهوت، فحلی، گشن آمدن، گرمی، مست شهوت شدن، شور پیدا کردن، فحل شدن، رد جاده، اثر، خط شیار، عادت، روش، شیار‌دار کردن، خط انداختن
- The ruts in the children's playground were made by a big truck.
- شیارهای میدان بازی کودکان توسط یک کامیون بزرگ ایجاد شده بود.
- to fall into a rut
- به برنامه‌ی هرروزی و یکنواخت عادت کردن
- rutting stags
- گوزن‌های فحل آمده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rut

  1. noun groove, indentation
    Synonyms: furrow, gouge, hollow, pothole, rabbet, score, track, trench, trough
    Antonyms: closing
  2. noun routine of daily life
    Synonyms: circle, circuit, course, custom, daily grind, dead end, grind, groove, habit, humdrum, pace, pattern, performance, practice, procedure, rote, round, system, treadmill, usage, wont
    Antonyms: break, difference

ارجاع به لغت rut

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rut

لغات نزدیک rut

پیشنهاد بهبود معانی