امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rut

rʌt rʌt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
مستی، شور، شهوت، فحلی، گشن آمدن، گرمی، مست شهوت شدن، شور پیدا کردن، فحل شدن، رد جاده، اثر، خط شیار، عادت، روش، شیار‌دار کردن، خط انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The ruts in the children's playground were made by a big truck.
- شیارهای میدان بازی کودکان توسط یک کامیون بزرگ ایجاد شده بود.
- to fall into a rut
- به برنامه‌ی هرروزی و یکنواخت عادت کردن
- rutting stags
- گوزن‌های فحل آمده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rut

  1. noun groove, indentation
    Synonyms:
    furrow gouge hollow pothole rabbet score track trench trough
    Antonyms:
    closing
  1. noun routine of daily life
    Synonyms:
    circle circuit course custom daily grind dead end grind groove habit humdrum pace pattern performance practice procedure rote round system treadmill usage wont
    Antonyms:
    break difference

ارجاع به لغت rut

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rut» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rut

لغات نزدیک rut

پیشنهاد بهبود معانی