با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Salary

ˈsæləri ˈsæləri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    salaries

معنی و نمونه‌جمله

noun countable B1
حقوق، شهریه، مواجب
- a salary raise
- افزایش حقوق
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد salary

  1. noun money paid for work done
    Synonyms: bacon, bread, earnings, emolument, fee, hire, income, pay, payroll, recompense, remuneration, scale, stipend, take, take-home, wage, wages
    Antonyms: debt

ارجاع به لغت salary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «salary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/salary

لغات نزدیک salary

پیشنهاد بهبود معانی